وعدالله حقاً و مَن اَصدقُ مِن الله قیلاً

 

فصل دهم(تماشاگه راز)

....دستان عباس بن علی قطع شده بود كه آن ملعون توانست گرز بر سر او بكوبد. اما تا دستان ظاهر بریده نشود، بال های بهشتی نخواهد رست. اگر آسمان دنیا بهشت است ، آسمان بهشت كجاست كه عباس بن علی پرنده آن آسمان باشد؟ فرشتگان عقل به تماشاگه راز آمده اند و مبهوت از تجلیات علم لدنّی انسان، به سجده در افتاده اند تا آسمان ها و زمین، كران تا كران ، به تسخیر انسان كامل درآید و رشته اختیار دهر به او سپرده شود؛ اما انسان تا كامل نشود، در نخواهد یافت كه دهر، بر همین شیوه كه می چرخد، احسن است.

چشم عقل خطابین است كه می پرسد: اتجعل فیها من یفسد فیها و یسفك الدماء... اما چشم دل خطاپوش است. نه آنكه خطایی باشد و او نبیند... نه ! می بیند كه خطایی نیست و هرچه هست وجهی است كه بی حجاب ، حق را می نماید. هیچ  پرسیده ای كه عالم شهادت بر چه شهادت می دهد كه نامی اینچنین بر او نهاده اند؟   

 

 فتحخون

 



ادامه مطلب ...
شنبه 11 آذر 1391برچسب:, :: 13:37 :: نويسنده : حامد

 

 

فصل نهم(سیاره رنج) 

روز بالا آمده بود كه جنگ آغاز شد و ملائك به تماشاگه ساحتِ مردانگی و وفای بنی آدم آمدند. مردانگی و وفا را كجا می توان آزمود، جز در میدان جنگ، آنجا كه راه همچون صراط از بطن هاویه آتش می گذرد؟ ... دیندار آن است كه دركشاكش بلا دیندار بماند، وگر نه، درهنگام راحت و فراغت و صلح و سلم ، چه بسیارند اهل دین، آنجا كه شرط دینداری جز نمازی غراب وار و روزی چند تشنگی و گرسنگی و طوافی چند برگرد خانه ای سنگی نباشد......

 

 

 

 

 فتح خون



ادامه مطلب ...
چهار شنبه 8 آذر 1391برچسب:, :: 22:27 :: نويسنده : حامد

 

عجب واقعه ای است در کربلا !چه رمزو رازی است !یکی می آیددر روز عاشورا وهراسی از مرگ ندارد. یکی تاب نمی آوردو می گریزد !!

ولی مثل این که ضحاک که روز عاشورا گریخت طاقت کربلااز قبل هم نداشت چون فکرشو کرده بود واسب درخیمه خود آماده کرد.!

ولی مولا چقدر برات سخت بود دیدن این لحظه چون شما شب عاشورا اعلام کردید و تو تاریکی اتمام حجت کردید گفتید هر کس میخواد بره الان بره همین امشب امشب ....

                                                                                                                                   

 فصل هشتم(غربال دهر)

...تن چهره ای است كه جان را ظاهرمی كند ، اما میان این ظاهر و آن باطن چه نسبتی است؟ آنان كه روح را مركبی می گیرند در خدمت اهوای تن ، چه می دانند كه چرا اهل باطن از قفس تن می نالند؟ تن چهره جان است، اما از آن اقیانوس بی كرانه نَمی بیش ندارد، و اگر داشت كه آن دلباختگان صنم ظاهر ، حسین را می شناختند....

فتح خون



ادامه مطلب ...
چهار شنبه 8 آذر 1391برچسب:, :: 22:19 :: نويسنده : حامد

 فصل هفتم(اتمام حجت)

 

 امام(ع) بعد از اقامه نماز، روی به اصحاب خویش كرد و فرمود:

« ان الله تعالی اذن فی قتلكم و قتلی فی هذا الیوم فعلیكم بالصبر و القتال...ـ امروز خداوند به قتل شما و من اذن داده است ؛ پس بر شماست صبر و قتال ... صبر ،ای بزرگ زادگان، {چرا} كه مرگ نیست جز گذرگاهی كه شما را از سختی و شدّت و رنج ، به بهشت های وسیع و نعمت های دائم  می رساند.كیست كه نخواهد از زندانی تنگ به كاخی بزرگ منتقل شود؟ و اگر چه مرگ بر دشمنان شما آن گونه است كه كسی ازكاخی وسیع به زندانی تنگ انتقال یابد . پدرم از رسول الله مرا حدیث گفته است كه :... الدنیا سجن المؤمن و جنه الكافرـ دنیا زندان مؤمن و بهشت كافر است ، و مرگ پلی است كه آنان را به بهشتشان می رساند و اینان را به جهنمشان .»….

ای بندگان خدا، تقوا پیشه كنید و از دنیا برحذر باشید كه اگر دنیا به كسی وفا كند و یا كسی در آن باقی بماند ، انبیا برای بقا سزاوارترند ـ شایسته تر برای رضایت و راضی تر به قضا. اما هرگز! كه خداوند دنیا را برای فنا آفریده است؛ تازه هایش به كهنگی می گراید و نعمت هایش به زوال ، و شادی هایش به تیرگی ؛ منزلگاهی است…..

 

فتح خون



ادامه مطلب ...
چهار شنبه 8 آذر 1391برچسب:, :: 21:30 :: نويسنده : حامد

 

فصل ششم:  ناشئه الیل  

اینك زمین در سفر آسمانی خویش به عصر تاسوعا رسیده است و خورشید از امام اذن گرفته كه غروب كند . دیگر تا آن نبأ عظیم ، اندك فاصله ای بیش نمانده است و زمین و آسمان در انتظارند . فرات تشنه است و بیابان از فرات تشنه تر و امام از هر دو تشنه تر. فرات تشنه مشكهای اهل حرم است و بیابان تشنه خون امام و امام از هر دو تشنه تر است؛ اما نه آن تشنگی كه با آب سیراب شود... او سرچشمه تشنگی است ، و می دانی ، رازها را همه ، در خزانه مكتومی نهاده اند كه جز با مفتاح تشنگی گشوده نمی شود . امام سرچشمه راز است و بیابان طف ، عرصه ای كه مكنونات حجاب تكوین را بی پرده می نماید. مگر نه اینكه اینجا را عالم شهادت می نامند ؟ و مگر از این فاش تر هم می توان گفت؟

 

فتح خون

 



ادامه مطلب ...
جمعه 3 آذر 1391برچسب:, :: 11:37 :: نويسنده : حامد

فصل پنجم: كربلا


 

 

امام ایستاد و خطبه ای كربلایی خواند :

« اما بعد... می بینید كه كار دنیا به كجا كشیده است ! جهان تغییر یافته ، منكَر روی كرده است و معروف چهره پوشانده و ازآن جز ته مانده ظرفی، خرده نانی و یا چراگاهی كم مایه باقی نمانده است . » «زنهار ! آیا نمی بینید حق را كه بدان عمل نمی شود و باطل را كه ازآن نهی نمی گردد تا مؤمن به لقای خدا مشتاق شود؟ پس اگر اینچنین است ، من درمرگ جز سعادت نمی بینم و در زندگی با ظالمان جز ملالت . مردم بندگان حلقه به گوش دنیا هستند و دین جز بر زبانشان نیست؛ آن را تا آنجا پاس می دارند كه معایش ایشان از قِبَل آن می رسد ، اگر نه ، چون به بلا امتحان شوند ، چه كم هستند دینداران .»

 

فتح خون

 



ادامه مطلب ...
جمعه 3 آذر 1391برچسب:, :: 11:12 :: نويسنده : حامد

 

 

فصل چهارم: قافله عشق درسفرتاریخ 

ای دل! تو چه می كنی؟ می مانی یا می روی؟ داد از آن اختیار كه تو را از حسین جدا كند ! این چه اختیاری است كه برای روی آوردن بدان باید پشت به اراده حق نهاد ؟ ای دل! نیك بنگر تا قلاّده دنیا ا برگردنشان ببینی و سررشته قلاّده را ، كه در دست شیطان است . آنان می انگارند كه این راه را به اختیار خویش می روند ، غافل كه شیطان اصحاب دنیا را با همان غرایزی كه در نفس خویش دارند می فریبد. قافله عشق ازمنزلگاه  « شَراف » نیز گذشت. اولِ روز را كه آزار گرما كمتر است ، همچنان رفتند . نزدیك ظهر ، امام شنید كه یكی از یارانش تكبیر می گوید. فرمود: « الله اكبر، اما تو برای چه تكبیر گفتی؟» گفت : « نخلستانی به چشمم رسیده است .»... اما آنچه او دیده بود ، نخلستان نبود؛ «حر بن یزید ریاحی » بود همراه به هزار سوار كه می آمد تا راه بر كاروان ببندد. چیزی نگذشت كه گردن اسبان نمودار شد . نیزه هایشان گویی شاخ زنبورهای سرخ ، و پرچم هایشان گویی بال سیاه غُراب بود.

 

 

 فتح خون

 



ادامه مطلب ...
جمعه 3 آذر 1391برچسب:, :: 10:46 :: نويسنده : حامد

 

گوش کن قافله سالار چه می خواند: وَ لَمّا تَوَجّهَ تِلقاءَ مَدیَنَ قالَ عَسی رَبّی اَن یَهدیَنی سواءَ السّبیل(1)... آیا تو می دانی که از چه امام آیاتی که در شأن هجرت نخستین ِ موسي است فرا می خوانَد؟ عقل محجوب من که راه در جایی ندارد... ای رازداران خزاین غیب، سکوت حجاب را بشکنید و مُهر از لبِ فروبسته اسرار برگیرید و با ما سخن بگویید. آه از این دلسنگی که ما را صمٌ بُکم می خواهد... آه از این دلسنگی!
سرّ آنکه جهاد فی سبیل الله با هجرت آغاز می شود در کجاست؟ طبیعت بشری در جست و جوی راحت و فراغت است و سامان و قرار می طلبد.
یاران! سخن از اهل فسق و بندگان لذت نیست، سخن از آنانی است که اسلام آورده اند اما در جست و جوی حقیقت ایمان نیستند. کُنج فراغتی و رزقی مُکفی... دلخوش به نمازی غراب وار و دعایی که بر زبان می گذرد اما ریشه اش در دل نیست، در باد است. در جست و جوی مأمنی که او را از مکر خدا پناه دهد؛ در جست و جوی غفلت کده ای که او را از ابتلائات ایمانی ایمن سازد، غافل که خانهء غفلت، پوشالی است و ابتلائات دهر، طوفانی است که صخره های بلند را نیز خُرد می کند و در مسیر دره ها آن همه می غلتاند تا پیوستهء به خاک شود.
اگر کشاکش ابتلائات است که مرد می سازد، پس یاران، دل از سامان برکَنیم و روی به راه نهیم.
بگذار عبدالله بن عمر ما را از عاقبت کار بترساند. اگر رسم مردانگی سرباختن است، ما نیز چون سید الشّهدا او را پاسخ خواهیم گفت که: " ای پدر عبد الرحمن، آیا ندانسته ای که از نشانه های حقارت دنیا در نزد حق این است که سر مبارک یحیی بن زکریا را برای زنی روسپی از قوم بنی اسرائیل پیشکش بردند؟ آیا نمی دانی که بر بنی اسرائیل زمانی گذشت که مابین طلوع فجر و طلوع شمس هفتاد پیامبر را می کشتند و آن گاه در بازارهایشان به خرید و فروش می نشستند، آن سان که گویی هیچ چیز رخ نداده است! و خدا نیز ایشان را تا روز مؤاخذه مهلت داد."(2)
... اما، وای از آن مؤاخذه ای که خداوند خود اینچنین اش توصیف کرده است: اَخذَ عَزیزٍ مُقتَدرٍ.(3)
آه یاران! اگر در این دنیای وارونه، رسم مردانگی این است که سر بریدهء مردان را در تشت طلا نهند و به روسپیان هدیه کنند.... بگذار اینچنین باشد. این دنیا و این سر .

         فتح خون، شهید سیدمرتضی آوینی

 

--------------------

ـ قصص / 21
2 ـ موسوعه کلمات امام الحسین(ع)، ص 308
3 ـ بخشی از آیهء 42 سورهء قمر: ... فَاَخذناهُم اَخذَ عَزیزٍ مُقتَدرٍ

 



ادامه مطلب ...
شنبه 8 مهر 1391برچسب:, :: 19:37 :: نويسنده : حامد

صفحه قبل 1 صفحه بعد

درباره وبلاگ

بنويس كه تا يادت بماند ، كه نوشته ها رد پاي عبور است ، فردا كه برگردي و نوشته هايت را بخواني ، به ياد مي آوري كه از كجا رد شده و چطور قد كشيده ايي...... به یاد سید اهل قلم.
نويسندگان